دیوونگی کوچیک و دلخواه!

اخیرا یه سفارش گونده از گولابی گونده ها گرفته بودیم، به طوری که همه جای کارگاهو گولابی گونده ورداشته بود!هر طرفو که نگاه میکردی یه دسته گولابی نشسته بودن دور هم میخندیدن!دیروز بالاخره تعدادی که لازم بود تکمیل شد و ما قبل از اینکه راهی کنیمشون برن، یه عکس دست جمعی با کاروان گولابی ها گرفتیم و بوس و بدرقه شون کردیم که برن دنبال سرنوشتشون!
ممنون از تیم خوب و قشنگ و مادرتخصصی خودم که با دقت و سلیقه و سوی چشم و زور بازو و ظرافت انگشتان و سرپنجه تدبیر، عروسکها رو به این زیبایی به عمل می آرن!
برای من خوشبختی بزرگیِ که درجهانی یک سره زشت و بد و بی تربیت و خشن و ناامید کننده و ٪¥|»& ه، کارگاهی داشته باشم که اون، نمونه و سمپل کوچیکی باشه از جهانی که دوست دارم دراون زندگی کنم، میون آدمهایی جالب و مهربون.
درسته که بعد از اینهمه سال کار کردن شاید اونقدر که باید رشد و پیشرفت چشمگیری نکرده باشم! اما آرزو و جاه طلبی من چیز دیگه ایه. خواست من اینه که بتونم علی رغمِ این جهان باشم! جهانی که همه چیز رو صرفا کالایی در بازاری میبینه!
همه تلاش من اینه که اعداد و ارقام و حساب کتابای ناگزیر کارم رو تاجایی که میتونم و زورم میرسه در حاشیه نگه دارم و نذارم همه کار و بار و زندگیمو تسخیر کنه!
دلم میخواد که حتی اگه یه کسب و کارموفق و سود آور و بزرگ نباشم، یه دیوونگی کوچیک و دلخواه  باشم! و بتونم شعله کوچیک شادی و کودکی رو زنده نگه دارم و به اندازه خودم ادای احترامی بکنم به “زندگی” و به “انسان” …که چیزی بیشتر و مهمتر و باشکوه تر از منطق خشکِ سود و زیانه و ارزشمند تر از اونه که خودش رو و حیات یک باره و تکرار ناپذیر خودش رو صرفا به یه بده بستون مالی تقلیل بده!
ممنون از بچه های قشنگ تیمم که توی این راه همراه منن و ممنون از شما که به قصه دوزلی و به این ماجرا وارد شدین! با بودن شما این قصه تا اینجا ادامه پیدا کرده… بریم ببینیم چی میشه؟ و ببینیم تا کجا ادامه پیدا میکنیم و هر کدوم از گولابیها پیش کیا میرن…

عروسک های دوزلی
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *