سبد خرید
0

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

حساب کاربری

یا

حداقل 8 کاراکتر

ما دیگه هیچ حرفی نمی زدیم،جز اینکه خوابامونو برا هم تعریف میکردیم.
یه دفعه از کتابخونه دانشگاه یه کتاب داستان از بورخس گرفتم.جلد گالینگور سورمه ای داشت و ورقاش زرد و کهنه و پوست پیازی شده بود.نیم قرنی عمر کرده بود، عتیقه ای بود واسه خودش!.
صفحه اولشو یادمه، نوشته بود: “و چشمان ما دیگر دیدِ ما را کور نکرد!”
…تو خوابام من دیگه هیچوخ اون کتابه رو به کتابخونه پس ندادم! همیشه یه گوشه هست.
خواب دیدم خاله نرگس اومده ازمون عروسک بخره، تو خوابم همون شکلیه که تو تلویزیون بود از این مقنعه کِرِپ لَختا سرشه. از لای بورخس سورمه ایه ، یه کارت پستال در میارم روش مینویسم هشتگ #دستبهماشینلباسشویینمیزنیم! هرهرهر،کرکرکر…کارته رو میزارم کنار عروسکش.
تو خوابام اخبار فرانسوی پخش میشه، بعد میبینم اون یارو اخباریه اومده ازمون عروسک بخره، من از فرانسه فقط ژوتم ش رو بلدم. هرچی میگه میگم ژوتم!ژوتمم!…ژوتممم! زخم میشه میره طرف!
شعر:
یکیست ترکی و تازی در این معامله حافظ/حدیث عشق بیان کن به هر زبان که تو دانی!
خوابام یه حال رنگ پریده ای پیدا کردن. انگار تو آفتاب مونده باشن. کمرنگ و بور شدن.چشامو تنگ میکنم که بتونم تشخیص بدم چی به چیه.
میبینم یه عروسکی هست که دارم یه جاییشو میدوزم،معلوم نیست چه عروسکیه… کوک آخرو که میخوام بزنم سوزن فرو میره تو انگشتم، خون فواره میزنه،فیشششش فووششش شششش شووووش می پاچه رو عروسکه، خرابش میکنه. شِت و پِت.
بعد فرشته مهربون که شکل مسعود روشن پژوهه، ظاهر میشه و بهم ایده ها و شیرین کاریای جدید یاد میده. یادم میده با زیربغلم یه صداهایی درآرم که مفرح ذاته و همه دورهم میخندیم و خوشحال میشیم!
تعبیر خواب ابن سیرین و امام صادق و یونگ و فرویدو… میارم که خوابامو تعبیر کنن. هر کتابی که باز میکنم بورخس سورمه ایست.
کتابو میبندم پامیشم میرم رو پشت بوم ،جورابای آقاسمو از رو بند ور دارم، میبینم یارو اخباریه کنار نرده ها نشسته، میشینم کنارش،بش میگم: “چه خبر؟” یخده اخبار فرانسوی میگه بعد ساکت میشه. شبه. خیلی شب. دوتایی نیگا میکنیم به آسمون ،ستاره ها پِت پِت میکنن. به هر ستاره ای که نگا میکنیم میفته… یه خط نور،یه خط تاریکی،یه خط نور یه خط تاریکی…
همینطوری باهم بارش شهابی رو نگاه میکنیم. من دب اصغر،صور فلکی ذات الکرسی،79 قمر مشتری،ستاره های سربی،کسوف برگمان و خورشید مقوایی بودم همزمان.
من یارو فرانسویه بودم ،جورابهای آقاسم، بند رخت،شب، بارش شهابی،بورخس سورمه ای و تک تک عناصر خوابم بودم. به غیر از خودم چیزی اونجا نبود، تک و تنها بودم توی خلاء گود و سیاه…

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *