سبد خرید
0

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

حساب کاربری

یا

حداقل 8 کاراکتر

بوی گل را از چه جوییم؟از گلاب

صبح که اومده بودم دوزلی و داشتم طبق معمولِ هرروز اسپری لیمویی به فضا افشانه میکردم و از بیروناز بلند گوی گنده دم پنجره صدای نوحه ی جانااا سنه گوربانا میومد، ناخودآگاه یادم افتاد به محرم های دوره بچگیم.اون موقع رسم بود دختربچه ها یه شیشه گلاب میگرفتن دستشون و به دسته های عزاداری گلاب میپاشیدن. البته شیشه گلاب که میگم یه قوطی پلاستیکی سفید مات، مثل قوطی شیر بود ، یه فرم قمقمه مانند داشت و رو کله ش یه دستِ سبزرنگ پلاستیکی تعبیه شده بود، نوک انگشت وسطش رو سوراخ میکردیم و گلاب از اون نقطه پاشش میشد. سوراخشو تنگ میگرفتیم که گلابمون زود تموم نشه. فقط اونایی که میخواستن لاکچری بازی در بیارن و فخر بفروشن، سوراخ گلابشون گشاد بود که یعنی مهم نیست زود تموم شه یا چی! بعضیام گلابشون که تموم میشد یه کمی آب میریختن تو ظرفش تکون تکون میدادن که گلابایِ باقی مونده رو جداره ظرف شسته بشه و حیف و میل نشه.تا دو سه بار قوطی گلابو پر میکردن و استفاده میکردن و هنوز عطری بود. یه سریا کلک میزدن دیگه کلا با آب خالی تا آخر ادامه میدادن.
اون وقتا یه فضایی حاکم بود که مردم اگه میتونستن، همه چیای مورد نیازشون رو خودشون ترجیح میدادن بسازن تا حاضر و آماده شو از بازار بگیرن. از دوختنی و پختنی و اسباب بازی گرفته تا تزیینات منزل مثل جا دستمالی و آباژور با ریش ریشیای ورقه رادیولوژی و کیف ساندیسی و…
ما تو باغچمون همیشه یه عالمه گل و گیاه داشتیم. این بود که من به فکر افتادم یه گلاب اقتصادی خونگی خودم درست کنم. یادمه از قوطی نوشمک استفاده کردم وگلبرگهای گلهای مختلفو با نسبتهای مختلف باهم ترکیب کردم. به طوری که نت آغازینش گل محمدی و گل یاس بود، نت میانی شمعدانی و خرزهره و نت پایانی عطر حرم.
ترکیب دقیق گلبرگها رو با آب قاطی کردم، درشو خمیر گرفتم و گذاشتم چند روز بمونه تا بو بره به خوردش.
وقتی گلابم آماده شد دیگه فقط منتظر بودم اولین دسته عزاداری پاشو تو کوچمون بذاره تا من تست اولیه محصولم رو بتونم روش آزمایش کنم.
چیزی نگذشت که شکاربه شکارگاه اومد. چون سوراخ کله نوشمکها زیادی گشاد بود تنظیم پاشش از فاصله دور خیلی سخت بود، باید خیلی از نزدیک فیس تو فیس و نفر به نفر عملیات رو انجام میدادم. نفر اول پسری بود که اول دسته گذاشته بودنش و ازین پرچم استوانه ایا حمل میکرد، همینطوری که داشت میله پرچمشو زمین میذاشت بهش نزدیک شدم، لوله نوشمک رو لباسش گذاشتم و فررت ، تا یک سوم محتوی گلاب رو روش خالی کردم. خودش رو عقب کشید و بی اختیار شروع کرد لباسش رو تکوندن. (چون متوجه نبودن که این نوشمک نیست و گلابه و تو این هیر و ویر و سر و صدا و گرومب گروب طبل و دیشش دیشش سنچ مجال توضیح دادن بهشون نبود. گذاشتم خودشون بعدن رایحه ای که رو لباسشون به جا میمونه رو استشمام کنن و متوجه مطلب بشن.)
جا داره بگم گلابِ ترکیبیی و اورگانیکی که من درست کرده بودم ، فرقش با گلابای بازاری مثل فرق تخم مرغ محلی و تخم مرغ رسمی بود. یعنی رنگش سفید نبود ،قهوه ای مایل به قرمز بود. ته نوشمکم هم مثل ابمیوه های طبیعی ، پالپ داشت و گلبرگهای لوله شده تهش شناور بودن.
نفر اول که آغشته شد، رفتم سراغ نفر دوم . علی رغم مقاومتی که کرد و خودش رو در لحظه ای که لوله نوشمکم به یقه لباسش برخورد کرد، عقب کشید و نصف گلابم ریخت زمین و حیف و میل شد، ولی باز تونستم مابقی محتوی رو با موفقیت پاشش کنم.
نفر سوم خیلی حرفه ای تر عمل کرد، پرچمی که دستش بود رو(ازین پرچم معمولیا بود.) با یک تکون ناگهانی سپر خودش کرد و گرفت جلو، تو بلند گو تذکر دادن که صف رو بهم نریزن. ولی من با یک نشونه گیری درست، آخرین جرعه گلابم رو( که دُردش محسوب میشد، غلیظتر بود و حاوی تکه های واقعی گل بود) روی پیرهنش خالی کردم.
دو سه تا نوشمک دیگم همراهم بود و تونستم یک دسته عزاداری کامل رو پوشش بدم.
موفقیتم رو با خوشحالی به دخترای کوچه اعلام کردم. یه نوشمک از گلابام آوردم و گذاشتم دماغاشونو بکنن توش و دونه دونه بو کنن. ولی از قیافه درهم و ابروهای گره کردشون فهمیدم که آتش حسادت درشون شعله ور شده! چون من به تنهایی اعتبار گلابهای بازاری اونها رو زیر سوال برده بودم!اَخ و پیف کنان بهم گفتن که گلابم بوی میوه گندیده میده و تنهش که تکه های واقعی گل داره هم بوی عن میده!
من بهشون محل ندادم.گذاشتم توی کینه و حسادت خودشون،حقیرانه باقی بمونن. گفتم برید گلاباتونو بریزید همونجاییتون که میسوزه!
“انسانهای حسود ،دیگران را آزار میدهند اما خود را شکنجه!”