سبد خرید
0

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

حساب کاربری

یا

حداقل 8 کاراکتر

توی سیزده سالگی، شیرین هفتاد رو داشتم! یه نامه مهر و موم شده تو انباری خونمون پیدا کردم که وقتی سیزده سالم بود نوشتمش برای خودم وقتی چهل سالم بشه.روش نوشتم “تولدت مبارک” و با مداد رنگی روشو هفت رنگ، رنگ کردم. دورشو کامل با چسپ نواری پوشوندم و همه ائمه رو قسم دادم که مبادا قبل از تولد چهل سالگیم بازش کنم. که البته به این هشدار توجه نکردم و درهمون لحظه که پیداش کردم بازش کردم. کاغذ بی خطی بود که سه بار روی هم تاخورده بود. با خودکار مشکی و یه خط نستعلیق مانندِ کوفی بنایی آوانگاردی بالاش نوشته بودم : بسم ربَ لیل و نهار. و بعد از سلام و احوالپرسی شروع کردم پرسیدن که چه خبر ازفلانی،چه خبر از بیساری؟ که انگار در جریان نبودم که بعد از اینهمه سال آدمیزاد نمیتونه برگرده به خودش در سیزده سالگی جواب پس بده.
در ادامه هم به گذر پرشتاب عمر، بی ثباتی دنیا و لزوم نیکی به والدین اشاره کردم:
“الان که تو این نامه را میخوانی سالها از این روز گذشته است. گذر عمر را می بینی؟ حتی از پلک برهم زدن چشم هم سریع تر بود! نه؟ عمرت خیلی زود گذشت و از یاد مبر که روزی هم خواهی مُرد! امیدوارم بعد از مرگ بهشت خانه ی تو باشد و نه دوزخ که شدیدترین عذابش خشم خداوند است! پس بکوش و همت کن که پنجشنبه ها زیارت عاشورا را فراموش نکنی و قبل از خواب هم سی و چهار مرتبه الله اکبر و سی و سه بار سبحان الله و الحمدالله را بگویی.”
بعد یکهو چون کاغذ داشته تموم میشده، مبحث رو جمع کردم و با فونت کوچیکتر نوشتم:
“امیدوارم با فرد خوبی ازدواج کرده باشی و قدر هم را بدانید!زندگی کوتاهتر از آن است که انسان بخواهد با خودخواهی و سخت گیری آن را به کام خودش و دیگران تلخ کند.”
زیرشو امضا کردم و تاریخ زدم.گوشه کاغذ یه بیت شعر هم زورچپون کردم :” شور و حال کودکی برنمی گردد ولی/دریغ از جوانی!” دورش رو دالبر دالبر ابر کشیدم.
توی پاکت چنتا نقاشی ام کشیدم گذاشتم. یه صورت زن مانند که دستشو گذاشته یه ور صورتش و یه چشم گنده داره، یه عکس برچسپی از بوروسلی و یه کارت پستال کوچیک که روش عکس یه گل سرخ ِ زرد داره هم گذاشتم. نمیدونم چه فرآیندی در ذهن آدمی ممکنه صورت بگیره که در سیزده سالگی حس کنه باید یه نامه به خودش در چهل سالگی بنویسه و خودش رو نصیحت کنه و درس زندگی بهش بده. ولی برنامه دارم یه نامه به خودم در هفتاد سالگی بنویسم و ضمن اینکه خودم رو به تقوا، پرهیزکاری و پاکدامنی دعوت میکنم ازاینکه هنوز زنده م اظهار تعجب کنم و روی حسرت خوردن برای روزگار جوانی و عمر برباد رفته و بیحاصلی زندگی و ….هم هرچه بیشتر تاکید کنم!

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *