سبد خرید
0

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

حساب کاربری

یا

حداقل 8 کاراکتر

فاقد دیدگاه

امید

" جعبهٔ پاندورا، به‌روایت افسانه‌های یونانی، جعبه‌ای بود با محتوای تمامی بلاها و شوربختی‌های ناشناخته بشریت از جمله کار، بیماری، مرگ و غیره. پاندورا ،اولین زن جهان جعبه‌ای از زئوس دریافت کرد تا به انسان‌ها هدیه دهد و سفارش کند که هرگز آن را نگشایند؛ ولی پاندورا ،خود جعبه را گشود و بلاها و شوربختی‌ها از داخل آن سرریز کرده و بر روی زمین پراکنده شدند؛ زمینی که تا آن زمان هیچ‌گونه مشکل و بدبختی نمی‌شناخت. تنها امید در جعبه باقی ماند تا تسلای بشر باشد.(ویل دورانت 870)" درحالیکه برق رفته است و کارگاه را به خاطر کرونا تعطیل کرده ایم، توی هوای دم کرده و نیمه تاریک کارگاه، چرخ خیاطی بیکار مانده...
عروسک های دوزلی
وقتی یکی نمیخنده،خپ نمیخواد بخنده! هی نرین انگولش کنین،هی نرین تو پاچه ش که چرا نمیخندی؟ چرا خودتو چوس کردی؟ اخماتو واکن، بخند تا دنیا بهت بخنده! با لبخند وارد شوید، با فولان خارج شوید! زوری که نمیشه.شاید یه مشکلی داره که نمیتونه بگه.شاید دندوناش کج کج درومده اعتماد به نفس نداره بخنده!شاید کتابای شوپنهاورو خونده رفته تو فکر. شاید اصلا میخواسته عرعر گریه کنه، حالا دیگه کلی مثبت اندیشی کرده کلی خودشو جمع و جور کرده، اینطوری شده. شاید یخچالشون سوخته. همینطوری مونده.
عروسک های دوزلی
فاقد دیدگاه

هندونه ی سفید

حشره ای که همه ش یه روز عمر میکنه برگشت به اون یکی حشره گفت: «خیلی ازت دلخورم، قهر، قهر ،قهر تا روز قیامت! تا آخر عمرم دیگه نمیخوام ببینمت!»در همون لحظه قورباغه ای زبونش رو دراز کرد و هردو رو در آنی باهم خورد. آدمیزاد یه حالتی داره که فکر میکنه حالا چه خبره! و با جدیتی مثال زدنی صبحا موهاشو عروسکی شونه میکنه و این ور اون ور کله شو باهم تراز میکنه. با جدیتی مثال زدنی میره دیجیکالا بمبِ سورپرایزی بد بو سفارش میده و وقتی به دستش میرسه میره زیرش کامنت میزاره : "اصلا بوش در اون حدی که انتظار داشتم نبود! واقعا براتون متاسفم، کلاهبردارا!!"
عروسک های دوزلی
تو شش سالگی منو بردن گذاشتن مدرسه و دیگه یادشون رفت بیان پس بگیرن، برگشتنا تو راه گم و گور شدم، تا الان دیگه همینطوری گم و گور موندم. بم گفته بودن هرجا گم شدی این ور اون ور نرو، بمون همونجا تا بیاییم ورت داریم.اینه که بر گشتم دم در مدرسه، همینجوری واستادم. زیر پام دو تا بوته علف از تو زمین درومد، بزرگ شد، برگ داد، پت و پهن شد،کم کم موز داد. همینطوری واستادم واستادم....لقمه نون پنیرمو از تو مشمبا فریزر دراوردم بخورم. یه تیکه پنیر افتاد له شد مالید به روبان آبی پایین مقنعه م. مقنعه م سفید و نو بود و هنوز بوی نفت تترون بروجردش دماغ همه رو ناکار میکرد. پنیرا رو با سر انگشتم تمیز کردم.کم مونده بود اشکم دراد.
عروسک های دوزلی
فاقد دیدگاه

نقطه‌ی عطف صدا

آهنگ گذاشتن، توی دوزلی، موقع کار، برای همه ،کار خیلی آسونی نیست. یه جمعی که هرکدوم سن و سال، تجربه ها و سلایق و فازای متفاوتی دارن. هر کدومم یه کار مختلفی دارن انجام میدن، یکی پشت چرخ نشسته یکی پای سیستمه یکی کار دقیق و ظریف داره انجام میده یکی کار بدنی و قدرتی. یکی تمرکز میخواد یکی میخواد حواسش پرت شه ، کار خسته ش نکنه. یکی آهنگای آروم دوست داره یکی آهنگای آروم بزاری خوابش میگیره. یکی موسیقی جدی و سنگین گوش میده، یکی خالتور و سبک. یکی عاشق آهنگایی که اون یکی کلا ازشون بدش میاد. نمیشه ام یکی در میون فاز آهنگا رو هی نوبتی عوض کرد چون فاز به فاز میشیم و تَرَک میخوریم.
عروسک های دوزلی
فاقد دیدگاه

خروج

خروج
یه بوگاتی کشیدم، یه اتو کشیدم،یه کفش اسکیت کشیدم . یه ساختمون کشیدم تو پرسپکتیو سه نقطه ای و سایه شو که افتاده رو زمین هاشور زدم. طراحی صنعتی میخوندم. سه شنبه ها مناظر و مرایا(هندسه ترسیمی) داشتیم که خیلی بدم میومد. آگاهی درونی و روشن بینی قلبیم بهم هی سیخونک میزد که این مسخره بازیا چیه؟ بوگاتی آخه؟ پاشو برو یه چیزایی طراحی کن که...که یه باسنی چیزی حداقل داشته باشن! خیلی به خودم فشار آوردم، آخرش یه روز سر زنگ هندسه، گفتم این درسا بسه! خط کشمو ورداشتم زدم رو زانوم، شَلَخخ، دوشقه ش کردم! استادمون برگشت با چشای گرد شده ش نگام کرد...
عروسک های دوزلی
فاقد دیدگاه

سفر پیدایش

سفر پیدایش
خداوند عالم گفته بود اون درختو نخور! هرچی میخوای بخوری بخور، اون درختو نخور! مام فکری شدیم،گفتیم حالا چی هست مگه!؟ شیطون گولمون زد یه گاز کوچولو زدیم، خداوند عالمم در لحظه خشمش گرفت، غضب کرد، دَنگ لگد زد درمون انداختمون پایین ! گفت : برید گم شید احمق ها! خلاصه…افتادیم کره زمین، دنیای لخت و عبوس،بی تربیت، زغنبوت! هیچی نداشت… برهوت! یه شیر و عسل خشک و خالیم توش پیدا نمیشد. یخده غصه مصه خوردیم،گریه زاریِ زیادی کردیم، دست میکشیدیم به زمین خشک و خاکی و عرعر گریه میکردیم. گِل شد زیرپامون از اشک.
عروسک های دوزلی
1 2