سبد خرید
0

سبد خرید شما خالی است.

حساب کاربری

وبلاگ

فاقد دیدگاه

نه زیادی، نه کمی!

وقتی در سگِ سرمای بهمن،وسط پارک، درحالیکه ابرهای خاکستری باران زا داشتن ازون ته خودشونو میکشوندن بالای سرم، قلبای کوچولوی پارچه ای رو دور و ور یه عروسک آغوش میچیدم برای عکاسی ، با خودم فکر کردم این چندمین، چند ...
عروسک های دوزلی
فاقد دیدگاه

چرا بغل؟

چرا بغل-بغل آدمی که دوستش داری-انقد خوبه؟ مگه بغل چی داره؟ نه قرض و قوله هاتو صاف میکنه، نه شیکم پهلوتو آب میکنه، نه جوشی که رو کله ی دماغت زده رو محو میکنه، نه جلوی جنگ منگ و موشک ...
عروسک های دوزلی
فاقد دیدگاه

میسفاک

بابا و مامان من خیلی سال پیش برای زندگی از زنجان اومدن تهران.مامانم همیشه فارسی رو با لهجه ترکی حرف میزنه. یه جوری که گلابی میشه گولابی. مرغ میشه مورغ. گنده میشه گونده. مامانم به خُرمالو ام میگه خورمالو(گاهی ام ...
عروسک های دوزلی
فاقد دیدگاه

اعترافات

در این نوشته میخوام سوی دیگر دوزلی رو براتون آشکار کنم! از خسارات جبران ناپذیری که به بار آوردیم، آبروهایی که ریختیم، حیثیت ها که بر باد دادیم، روابطی که تیره و تار کردیم،خانواده هایی که از هم پاشوندیم بگم! ...
عروسک های دوزلی
صبح که اومده بودم دوزلی و داشتم طبق معمولِ هرروز اسپری لیمویی به فضا افشانه میکردم و ...
عروسک های دوزلی
توی سیزده سالگی، شیرین هفتاد رو داشتم! یه نامه مهر و موم شده تو انباری خونمون پیدا کردم ...
عروسک های دوزلی
فاقد دیدگاه

مسابقه‌ی محله!

یه مَمدماهی بسازیم! یه خوورشید بسازیم همه ش پشتش به ما باشه، یه عمه بسازیم،یه دل بسازیم ...
عروسک های دوزلی
فاقد دیدگاه

خوابِ خوابها

من یه خوابی دیدم از همه ی خوابای دنیا بهتر از همه ی بیداریای دنیا بهتر من یه خوابی دیدم ...
عروسک های دوزلی
فاقد دیدگاه

بچه کدوم محلی؟

اگه ازت بپرسن بچه کودوم محلی، راستشو میگی؟ با صدای بلند میگی یا یواش یا فرقی نداره؟
عروسک های دوزلی
یه روزی که حالم خییلی گرفته بود؛ رفتم لگد زدم به کفترا، به گُلا فوش خار مادر دادم. انگشتمو کشیدم ...
عروسک های دوزلی
1 2