سبد خرید
0

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

حساب کاربری

یا

حداقل 8 کاراکتر

” جعبهٔ پاندورا، به‌روایت افسانه‌های یونانی، جعبه‌ای بود با محتوای تمامی بلاها و شوربختی‌های ناشناخته بشریت از جمله کار، بیماری، مرگ و غیره.
پاندورا ،اولین زن جهان جعبه‌ای از زئوس دریافت کرد تا به انسان‌ها هدیه دهد و سفارش کند که هرگز آن را نگشایند؛ ولی پاندورا ،خود جعبه را گشود و بلاها و شوربختی‌ها از داخل آن سرریز کرده و بر روی زمین پراکنده شدند؛ زمینی که تا آن زمان هیچ‌گونه مشکل و بدبختی نمی‌شناخت. تنها امید در جعبه باقی ماند تا تسلای بشر باشد.(ویل دورانت 870)”

درحالیکه برق رفته است و کارگاه را به خاطر کرونا تعطیل کرده ایم، توی هوای دم کرده و نیمه تاریک کارگاه، چرخ خیاطی بیکار مانده ، میزهای خالی و سبدهای پر از عروسکهای نصفه نیمه را نگاه میکنم. گلها را آب میدهم، خرده پارچه ها را جمع و جور میکنم. نمیدانم تا کی قرار است اینطور باشد. باید امیدوار باشم.
ته جعبه پاندورا هنوز امید مانده.
امید همان چیزی است که هایده می خواند، “امیدم را مگیر از من خدایا خدایا” امید همان چیزی است که وقتی توی گوگل سرچ کنی، عکس یک مرد ابرو کتلتی را برایت می آورد و دانلود آهنگ حضرت عشق و تو محشری از همه سری.
امید همان چیزی است که ماهواره اش را میسازیم و میفرستیم فضا ولی وسط راه میچوسد و کله میکند ، می افتد پایین.
امید همان چیزی است که میرویم به اعتدال و امید رای میدهیم.امید همان چیزی است که پدر آدم را در می آورد پوستت را میکند و بعد با تُف دوباره میچسپاند سرجایش. همان چیزی که وقتی میخواهی دیگر ول کنی همه چیز را و سرت را بگذاری زمین و بمیری، از دست همه چیز بمیری، می آید و هی انگولت میکند که حالا پاشو یه بار فلان چیز را هم امتحان کن ، بعدش اگر نشد بیا بمیر! امید وسوسه ی “یه ذره دیگه دندون سر جیگر بگذار شاید شد” است. جگر پاره پوره، نحسی انتظار و گلدان خشکیده ای که هنوز بهش آب میدهی.
امید همانی است که “عمری دگر بباید بعد از وفات مارا
کین عمر طی نمودیم اندر امیداواری، اندر امیدواری…

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *