صبح که اومده بودم دوزلی و داشتم طبق معمولِ هرروز اسپری لیمویی به فضا افشانه میکردم و از بیروناز بلند گوی گنده دم پنجره صدای نوحه ی جانااا سنه گوربانا میومد، ناخودآگاه یادم افتاد به محرم های دوره بچگیم.اون موقع رسم بود دختربچه ها یه شیشه گلاب میگرفتن دستشون و به دسته های عزاداری گلاب میپاشیدن. البته شیشه گلاب که میگم یه قوطی پلاستیکی سفید مات، مثل قوطی شیر بود ، یه فرم قمقمه مانند داشت و رو کله ش یه دستِ سبزرنگ پلاستیکی تعبیه شده بود، نوک انگشت وسطش رو سوراخ میکردیم و گلاب از اون نقطه پاشش میشد. سوراخشو تنگ میگرفتیم که گلابمون زود تموم نشه.
در این نوشته میخوام سوی دیگر دوزلی رو باستون آشکار کنم! براتون از خسارات جبران ناپذیری که به بار آوردیم، آبروهایی که ریختیم، حیثیت ها که بر باد دادیم، روابطی که تیره و تار کردیم،خانواده هایی که از هم پاشوندیم بگم!
راستش چند روز پیشا ما یه خطای انسانی کردیم و یه بسته ای که قرار بود برای یه مراسم تولد برسه به موقع نرسید و وقتی رسید که دیگه دیر شده بود!
صاحب اون بسته خیلی عصبانی شد و مارو دعوا کرد و گفت که همه برنامه شو بهم زدیم،گفت همه ش چیزای خوب رو “از خلال شما” میذاری؟ اگه راست میگی اینا رو ام بذار!
اینا رو ام میذارم! نمیدونم از کدومش تعریف کنم.
توی سیزده سالگی، شیرین هفتاد رو داشتم! یه نامه مهر و موم شده تو انباری خونمون پیدا کردم که وقتی سیزده سالم بود نوشتمش برای خودم وقتی چهل سالم بشه.روش نوشتم "تولدت مبارک" و با مداد رنگی روشو هفت رنگ، رنگ کردم. دورشو کامل با چسپ نواری پوشوندم و همه ائمه رو قسم دادم که مبادا قبل از تولد چهل سالگیم بازش کنم. که البته به این هشدار توجه نکردم و درهمون لحظه که پیداش کردم بازش کردم. کاغذ بی خطی بود که سه بار روی هم تاخورده بود. با خودکار مشکی و یه خط نستعلیق مانندِ کوفی بنایی آوانگاردی بالاش نوشته بودم
یه مَمدماهی بسازیم! یه خوورشید بسازیم همه ش پشتش به ما باشه، یه عمه بسازیم،یه دل بسازیم هیشکی نخردش براش همیشه "ای دل تو خریداری نداری" بخونم، یه کله کرفسی بسازیم یه کفتر کاکل به سر بسازیم، یه...
لحظه هایی هست که آدمی به کل از خودش ناامید میشه. اینکه دیگه قدرت خلاقیتت ته کشیده و دیگه چوسیدی...و هرکار دیگه ای کنی و هرچی بگی، دیگه تکرارِ خودته! آه میکشی و موهاتو دمب اسبی میبندی و پیتیکو پیتیکو چهار نعل از هال میدوی تو اتاق بعد یورتمه برمیگردی وسط هال و دمب اسبی تو وا میکنی و میری که همونجا در اوج خداحافظی کنی!
من یه خوابی دیدم
از همه ی خوابای دنیا بهتر
از همه ی بیداریای دنیا بهتر
من یه خوابی دیدم ، که دیگه نمی خوام هیچوقت بیدار شم
یه خوابی که همه آرزوشونه ببینن
یه خوابی که سرش دعواس
لشکرکشی و خون و خونریزی شده پاش
من یه خوابی دیدم از همه ی چیزا بهتر
که خدا وعده شو به بهشتیا داده
من یه خوابی دیدم که... حیف
وختی بیدار شدم، دیگه یادم نبود...
اگه ازت بپرسن بچه کودوم محلی، راستشو میگی؟ با صدای بلند میگی یا یواش یا فرقی نداره؟
اگه شانسکی افتاده باشی تو خاورمیانه، جهان سوم ،تهرون...- تهرونی که گرزِ رستم گرویِ نونه-، اون پایین مایینا، جوادیه،نازی آباد، راه آهن،قلعه مرغی، شوش، خاک سفید، فلاح، نعمت آباد...اگه میدون اعدام افتاده باشی شانسکی؛ اگه ازت بپرسن بچه کودوم محلی، چطوری میگی "اعدام"؟ چطوری که کسی نترسه؟
یه روزی که حالم خییلی گرفته بود؛ رفتم لگد زدم به کفترا، به گُلا فوش خار مادر دادم.انگشتمو کشیدم رو دونه دونه برگای اون گل قهر و آشتیه که همه برگاش قهر کنن مچاله شن. جورابای آقاسمو از رو بند انداختم زمین. قرقره ها رو بردم ریختم تو توالت. گلابی گنده هه رو از پشت گاز گرفتم. رفتم پشت بوم از اون بالا نشونه گرفتم، تُف کردم رو سر آقا کچله.شیشکی بستم به ابرا و آسمونا. همه درا رو تارراخخ به هم کوبیدم.آهنگ دیسلاوِ بسیار احساسی جدید دانلود کردم صداشو تا آخر زیاد کردم.انگر منیجمنت کردم.
در نظریه رشد مرحله ای پیاژه در دوره ای از کودکی حالت روانی در انسان به وجود می آید که خودش را در مرکز جهان میبیند (اگوسنتریسم) و وجود خودش را به نوعی منحصر به فرد میبیند و همه ساز و کارهای محیط دور و برش را تحت تاثیر وجود متمایز خود می شناسد. اما برای کودکی که "ممد" به دنیا می آید این قضیه کمی متفاوت است. من، منِ ممد، زمانی به دنیا آمدم که یک پسر دایی ممد داشتم که هنوز جوهر شناسنامه اش خشک نشده بود، و از قضا پسر همسایه مان که همبازیم بود هم ممد بود و همینطور دور و برم روی هم رفته پنج ممد دیگر حضور داشتند و همچنین ممد هایی بودند که ممد نبود.
ما دیگه هیچ حرفی نمی زدیم،جز اینکه خوابامونو برا هم تعریف میکردیم. یه دفعه از کتابخونه دانشگاه یه کتاب داستان از بورخس گرفتم.جلد گالینگور سورمه ای داشت و ورقاش زرد و کهنه و پوست پیازی شده بود.نیم قرنی عمر کرده بود، عتیقه ای بود واسه خودش!. صفحه اولشو یادمه، نوشته بود: "و چشمان ما دیگر دیدِ ما را کور نکرد!" ...تو خوابام من دیگه هیچوخ اون کتابه رو به کتابخونه پس ندادم! همیشه یه گوشه هست. خواب دیدم خاله نرگس اومده ازمون عروسک بخره، تو خوابم همون شکلیه که تو تلویزیون بود از این مقنعه کِرِپ لَختا سرشه.
منصور یک آهنگی دارد،مربوط به دوره جوانیش ."اینجا غروبه نازنین" .که توی کلیپش، یک جایی، در یک لحظه ناگهانیِ گذرایی ، وسط آنهمه کات و مونتاژو افکت ، لگد میزند در کون کفترهایی که روی زمین بی خبر برای خودشان میپلکند. و کفترها می پرند و پخش هوا می شوند. با در نظر گرفتن اینکه، اولِ کلیپ یک عده گولاخ میریزند سر منصور و در دیار غربت ،تا میخورد کتکش می زنند و جیبش را خالی میکنند و لت و پار و ورق شده، ولش میکنند و او کشان کشان خودش را جمع می کند میبرد در یک جای دور و پرتِ بر و بیابانی...
-
عروسک آغوش( به همراه جعبه و کارت پستال) 365,000 تومان
-
مستر کیو Medium 225,000 تومان
-
ماهی غمگین درون 0 تومان
-
مستر کیو آویز Small 150,000 تومان
-
بچه اول بزرگ به همراه کارت پستال 185,000 تومان
-
نیمه گمشده
امتیاز 5.00 از 5 -
شامونا
امتیاز 5.00 از 580,000 تومان -
مستر کیو آویز Small
امتیاز 5.00 از 5150,000 تومان -
طیب +هوله حمام و کارت پستال
امتیاز 5.00 از 5255,000 تومان -
برادران طیب و طاهر+هوله حمام و کارت پستال
امتیاز 5.00 از 5510,000 تومان430,000 تومان
-
گلابی متوسط + کارت پستال 250,000 تومان
-
بچه اول بزرگ به همراه کارت پستال 185,000 تومان
-
نیمه گمشده
-
طیب +هوله حمام و کارت پستال 255,000 تومان
-
آغوش پیشنهاد قهوه ای (ایراد دار)