سبد خرید
0

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

حساب کاربری

یا

حداقل 8 کاراکتر

خروج
یه بوگاتی کشیدم، یه اتو کشیدم،یه کفش اسکیت کشیدم . یه ساختمون کشیدم تو پرسپکتیو سه نقطه ای و سایه شو که افتاده رو زمین هاشور زدم. طراحی صنعتی میخوندم. سه شنبه ها مناظر و مرایا(هندسه ترسیمی) داشتیم که خیلی بدم میومد. آگاهی درونی و روشن بینی قلبیم بهم هی سیخونک میزد که این مسخره بازیا چیه؟ بوگاتی آخه؟ پاشو برو یه چیزایی طراحی کن که…که یه باسنی چیزی حداقل داشته باشن! خیلی به خودم فشار آوردم، آخرش یه روز سر زنگ هندسه، گفتم این درسا بسه! خط کشمو ورداشتم زدم رو زانوم، شَلَخخ، دوشقه ش کردم! استادمون برگشت با چشای گرد شده ش نگام کرد: «چی شده خانوم؟» استادمون یه بوی صابون مانند بدی می داد که خیلی رو اعصاب بود.صابون گلناری چیزی بود انگار. داد زدم “نمیخوام”،تور سرمو از رو صورتم پس زدم انداختم پشت سرم، دامن لباس عروسمو گرفتم تو بغلم و بدو بدو دویدم بیرون. چند نفر زدن تو صورتشون و هیین کشیدن، یکی پشت سرم داد زد :”او مای گاد!”. یه تنگ ماهیم نمیدونم چرا زیر پا بود، پام خورد بهش و چپه شد. همینجوری فقط بدو فرار میکردم، دامنم هی میرف زیر پام و دو سه بار کم مونده بود کله پا شم بیفتم وسط خیابون زیر ماشین. دویدم رو پل هوایی، گریه میکردم و میدویدم دم غروب بود، رسیدم به یه پارکینگ مانندی.. دیگه به نفس نفس افتاده بودم همونجا نشستم کف زمین، یه موتوری از دور اومد پیچید جلوم، نور چراغاش تو چشمم میزد. موتور وایساد، هیبت سیاه با کف کفشش جک موتورو خوابوند و از موتور پیاده شد و با شتاب خودشو بهم رسوند. «خانومم… خانومم این چه وضعشه؟ اینطوری دامنتو گرفتی بالا مچ پات میزنه بیرون که! (حراستیِ دانشگاه بود.)ببین من اون دفعه م بهت تذکر داده بود، بار چندمه؟ دیگه خودت توجه نمی کنی. کارت دانشجوییتو بده ببینم!» برگشتم دانشگاه. خط کشمو با چسپ نواری چسپوندم. هندسه یک،هندسه دو، هندسه سه، ریاضیات کاربردی یک ریاضیات کاربردی دو ریاضیات کاربردی سه.چهار واحد فیزیک، سه ترم رسم فنی و نقشه کشی،جامعه شناسی صنعتی،اقتصادو مدیریت تولیدات صنعتی، اندیشه یک و دو، انقلاب، هیدرولیک و نیوماتیک ،کارگاه چوب و فلز و سنگ و آهن و … رو پشت سر گذاشتم و درحالیکه شینیونم دیگه وارفته بود، تاجم یه وری از رو کله م داشت سقوط میکرد، و لبه دامنم (که دیگه تعهد کتبی داده بودم نگیرمش بالا) انقدر زیرپام مونده بود، چرک و ریش ریش شده بود، از پایان نامه م دفاع کردم و دیگه از دانشگاه بیرون اومدم.دم در دانشگاه با حراست دانشگاه بای بای کردم. پیاده اومدم تا میدون انقلاب،سر راه از دستفروشا آموزشهای دون خوان،یه کتاب از بورخس و مجموعه ترانه های داریوشو گرفتم.بعد سوار اتبوس شدم رفتم عبدل آباد،رفتم کوچه احسانی،پارچه فروشی مملی یخده پارچه مارچه گرفتم رفتم تا باهاش یه عروسک پارچه ای بسازم.
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *